فرهنگ ایرانی و زبان پارسی ( ریشه واژه ها )

همانطور که قبلا هم نوشتم این قسمت بررسی فرهنگ گذشته و زبان

شیرین خودمان است که با اینکار آنرا زنده نگه میداریم در این مطلب

ریشه های واژه های زبان پارسی را با هم مرور میکنیم .

 

واژه دختر :

از ریشه دوغ است که در میان مردمان آریایی به معنی "شیر" بوده و ریشه

اصلی آن "دوغ دَر" بوده به معنی "شیر دوش" زیرا در آن زمان کار اصلی

دخترها دوشیدن شیر گاو یا گوسفندان بوده . واژه Daughter در زبان

انگلیسی نیز از همین واژه گرفته شده .

 

واژه پسر :

همانند دختران که وظیفه شیر دوشیدن را به عهده داشتند یکی از

مهمترین کارهای پسران کَندن پوست جانوران شکار شده یا گوسفندان

یا گاوها بوده و به آنها "پوست دَر" میگفته اند که در گذشت زمان به

" پسر " تبدیل شده .

 

واژه پِدَر :

پدر یعنی پاینده و کسی که مراقب خانواده خودش است و آنها را می پاید

که این واژه در اصل پایدَر یا پادَر بوده که به این شکل درآمده .

واژه Father در زبان انگلیسی بیشتر شبیه پادَر است تا پدر . در بعضی

از گویشهای کُردی هنوز از واژه "دَر" استفاده می شود . مانند واژه

" نان دَر " یعنی کسی که نان آور خانواده است .

 

واژه مادر :

یعنی پدید آورنده ما . همانند پدر از دو قسمت " ما " و " دَر " تشکیل شده .

 

واژه خواهر :

از ریشه " خواه " است یعنی کسی که خواهان خانواده و آسایش آن است .

 

واژه بَرادر :

از دو قسمت " بَرا " و " دَر " تشکیل شده . یعنی کار انجام دهنده برای

ما و آسایش ما .

 

واژه زن :

 "زن " از ریشه زادن گرفته شده چون قدرت باروری دارد .

 

واژه زندگی :

" زندگی " از " زن " گرفته شده که در اصل " زَندگی " بوده و سپس به

" زِندگی " تبدیل شده .

 

واژه مَرد :

این واژه از ریشه " مُردن " است زیرا زایندگی مستقیم ندارد .

 

واژه مَرگ :

از ریشه " مَرد " گرفته شده .

 

همانطور که دقت کردید واژه " دَر " در زبان پارسی استفاده زیادی دارد

و معنی مختلفی میدهد .

 

واژه اِستِکان :

این یک واژه انگلیسی است . زمانیکه انگلیسیها به کشورهای مشرق

زمین همانند چین و هندوستان آمدند , مشاهده کردند که مردم این

سرزمینها در ظروف مشخصی چای می خورند و نام آن ظروف را

East tea can گذاشتند .

 

واژه بغداد :

این واژه از دو قسمت تشکیل شده یکی " بَغ " و دیگری " داد " . " بغ " به معنی از

سوی خدا و " داد " همان واژه دادن است که به عنوان یک فعل هم اکنون از آن

استفاده میکنیم پس معنی واژه یعنی " داده شده از سوی خدا " . بغداد یک واژه

پارسی است .

 

واژه وانیا :

این واژه هم اکنون کاربرد ندارد و استفاده نمی شود ولی می توان برای نام دخترها

از آن استفاده کرد . به معنی " هدیه مخصوص الهی " .

 

شهر دژپل :

اسم اصلی شهر دزفول " دژ پل " بوده که بعد از حمله عربها به "دزفول " تغییر نام

داده . یعنی پلی که همانند دژ از شهر دفاع میکرده .

 

اسم قبلی اهواز :

اسم قبلی اهواز " هرمز اردشیر " بوده .

 

همانند واژه های زبان پارسی این مطلب نیز کاملتر می شود .

با ارسال پست الکترونیکی یا نگارش دیدگاه خود در همین وبلاگ ما را

در کامل کردن واژه ها یاری کنید .

www.comrun_tourleader@yahoo.com

فرهنگ ایرانی و زبان پارسی

کشور ما یعنی سرزمین پارس از کهنترین کشورهای روی کره زمین است .

البته قبل از بوجود آمدن این کشور انسانها در جاهای مختلف زندگی

میکرده اند ولی هیچ گروهی زودتر از پارسیان خود را به عنوان یک کشور

مستقل و باهم اعلام نکرده بودند و همه بصورت محلی یا شهرهای کوچک

از هم جدا زندگی میکردند . این مطلب حتی در سایتهای اینترنتی هم ثبت

شده برای مثال میتوانید به سایت معروف ویکی پدیا مراجعه کنید و

خودتان از نزدیک مطالعه کنید .

آدرس :

http://en.wikipedia.org/wiki/List_of_countries_by_statehood#Historical_Kingdoms_and_dynasties

در این سایت معروف که کاملترین کتاب نخست اینترنتی دنیاست

سرزمین ما را قدیمیترین کشور دنیا دانسته و زمان آن را مربوط به

3400 سال قبل از میلاد مسیح میداند . یعنی 5410 سال پیش

در سرزمین ما ( پارس ) قبل از ورود آریاییها نیز حکومتهایی وجود داشتند

که آنها نیز بطور متمرکز حکومت داشته اند و این سرزمین را کنترل

می کردند . و بعد از به قدرت رسیدن کوروش کبیر بزرگترین کشور دنیا

شکل گرفت و از آن موقع تا کنون دیگر هیچ کشوری با این مساحت ,

قدرت , یکسان بودن , کنترل بر اقوام و حکومت مرکزی بر روی کره خاکی

بوجود نیامده و شکل نگرفته و ما باید به عنوان یک پارسی به این افتخار

کنیم . البته نام ایران در زمان حکومت رضا شاه پهلوی بر این سرزمین

نهاده شد و از آن زمان تا کنون در جوامع بین المللی با همین نام شناخته

میشود .

در زیر نام تمام حکومتهای سرزمین پارس از ابتدا تا آخر را ببینید .

( قبل از آریاییها )

ایلامیان

( هنگام ورود آریاییها )

مادها

هخامنشیان - بزرگترین حکومت سرزمین پارس به پادشاهی کوروش کبیر

سلوکیان - زمان حمله اسکندر مقدونی به ایران و تشکیل حکومت آنها

اشکانیان

ساسانیان - ساخت اولین بناها به شکل گنبد توسط معماران پارسی

(پس از ورود اسلام به سرزمین پارس )

خلفای راشدین

امویان

عباسیان - شورش بابک خرم الدین بر ضد حکومت عربها بر سرزمین پارس

( در دوران حکومتهای محلی )

طاهریان

صفاریان

سامانیان - تولد فردوسی

زیاریان

بوییان

غزنویان -

سلجوقیان

خوارزمشاهیان

مغولها - حمله و کشتار بیش از اندازه مغولها در سرزمین پارس

ایلخانیان

( دوران قبیله های مالک )

سربداران - شورش بر ضد مغولها و ریشه کن کردن آنها از سرزمین پارس

تیموریان

مرعشیان

کیاییان

قراقویونلو

آق قویونلو

( حکومتهای ملی )

صفوی - آغاز این حکومت توسط شیخ صفی الدین اردبیلی و شکل گیری

صوفی گَری در سرزمین پارس بود - بهترین پادشاه شاه عباس صفوی که

جاهای زیادی از سرزمین پارس را با گوش کردن به گفته های شیخ بهایی

آباد کرد - ساخت سی و سه پل که هم اکنون از 40 پل زیبا و اسرار آمیز

دنیا است . این پل در رتبه 16 پلهای دنیاست .

افشاریان - نادر شاه افشار که با حمله نظامی خود شرق سرزمین

پارس را مجدد تا هندوستان گسترش داد - آوردن جواهرات گرانبهای

کوه نور و دریای نور به ایران - ترکیب نژاد اسب که اولین بار در دنیا

توسط نادر شاه افشار انجام گرفت

زند

قاجار - به غیر از دوره وزارت امیرکبیر و دستورات او برای آبادی

سرزمین پارس که همزمان با پادشاهی ناصرالدین شاه بود

مابقی این دوره یکی از ننگینترین دوره های حکومت در این سرزمین

میباشد . تمام پادشاهان این دوره حرمسرا داشتند .

پهلوی 

جمهوری اسلامی ( انقلاب در سال 1357 ه . ش )

گزارش سفرها صعود به دارآباد 112 ( 13 )

( گروه طبیعت گردی نشاط فقط یک گروه نیست , بلکه یک خانواده است . )

روز قبل از این صعود بچه خواهرم ( مهتا ) تو تماس تلفنی گفت که خواب

دیده که من افتادم توی باتلاق . مامانم هم اصرار داشت که من این سفر

رو نَرم ولی به خاطر قرار قبلی و اینکه زیاد وارد خُرافات نشم این برنامه

رو روز پنجشنبه بیست و هشت اَمرداد هشتاد و نه همراه با سه نفر از

همون بچه های خوب گروه که همیشه با  هم هستیم یعنی

میثم رضایی , فرزانه عابدنیا و علی احمدی شروع کردیم . خیلی از

بچه های دیگه گروه قرار بود با ما بیان ولی هرکدوم به علتی نیومدنند

و در پایان برنامه من و علی احمدی بسیار خدا رو شکر کردیم که اونها

نیومدنند و این تنها برنامه ایی بود که ما جای بقیه رو خالی نکردیم .

هوا خوب ولی یه کم گرم بود عواملی از همون اول کار دست به دست

هم دادند تا باعث نجات ما بشه . خیلی راحت تا استراحتگاه آقا فرامرز

رفتیم و بعد از یک توقف خیلی کوتاه به راهمون ادامه دادیم . وقتی در

مسیر پهن دارآباد حرکت میکنید خیلی زود یک تابلو میبینید که مسیر

صعود دارآباد رو به شما نشون میده . از همونجا به سمت بالا رفتیم .

یک مطلب رو همینجا براتون بگم و اون اینکه از هفده سال پیش

آقا فرامرز با دست خودش و با همکاری چندتا بچه افغانی با بیل و

کلنگ این راه باریک رو تبدیل به یک راه پهن کرد تا کوهنوردان حتی

خانواده ها بتونند به راحتی این مسیر رو طی کنند پس از اون شهرداری

منطقه یک تهران به اونجا رسیدگی کرد و پل روی رودخونه , دیوارهای

لب پرتگاهها و درختان زیادی در اون محدوده کاشت تا کار آقا فرامرز رو

کامل کنه . با سپاس از آقا فرامرز و شهرداری .

همینطور که بالا میرفتیم به تابلوی بعدی رسیدیم که سر یک دوراهی

قرار داشت و کمی بالاتر روی صخره ها ناشتا خوردیم , چون برنامه

صعود تا قله بود روزه نبودیم و بعد به حرکت ادامه دادیم .

کوهنوردان عزیز یادشون باشه که این تابلو در سمت چپ مسیر

صعود به چکاد دارآباد رو نشون میده ولی شما باید از سمت راست برین

تا از یال دارآباد حرکت کنید چون مسیر خیلی بهتریه  , خود کوهنوردها

زحمت کشیدند و فِلش روی تابلو رو پاک کردند تا بقیه گُمراه نشن

در عین حال  همونطور که روی تابلو نوشته با یک سرگروه با تجربه باشید

که قبلا مسیر رو رفته و در روی شیبها و صخره ها خیلی دقت کنید .

در یک جای این مسیر به صخره ها برخورد میکنید و باید دست به سنگ

بشید البته مسافت بسیار کوتاه . این محل رو هم رد کردیم همینطور

که من و میثم داشتیم صحبت میکردیم و میرفتیم , متوجه شدیم که از

مسیر پاکوب خارج شدیم و خودمون هم تعجب کردیم و به سختی راه

رو ادامه دادیم تا به بالای یال دارآباد رسیدیم به اینصورت که میثم جلو

میرفت و با کفشش کمی دل کوه را میکَند و سپس من با کفشم

همینکار رو میکردم و جاپا بیشتر میشد بعد فرزانه پاش رو تو همونجا

میذاشت و بعد علی احمدی و با اینکار بالا رفتیم . اون بالا که میرسید

سیم خاردار میبینید که مربوط به منطقه نظامیه و اونور سیم خاردار

یک جاده خاکی ماشین رو داره که به شهرک قایم میرسه .

از کنار سیم خاردار راه به سمت قله مشخصه و از اونجا به بعد مسیر

خط به سمت چکادِ دارآباده . به علت آفتاب زیاد بچه ها بیشتر از معمول

آب خوردند و آبهامون کم شد و تازه متوجه شدیم که یک ظرف آب

دو لیتری رو تو ماشین جاگذاشتیم و از همونجا برای بالا رفتن دودِل

شدیم ولی تا جایی که میتونستیم رفتیم و وقتی به آخرین تابلو رسیدیم

فقط پونصد متر طولی و پنجاه متر بلندا جلو رفتیم و همونجا تصمیم به

برگشت گرفتیم . چون بالاترین بلندی بود که رسیده بودیم همونجا پارچه

نوشته شده رو بیرون اُوردیم و عکس یادگاری انداختیم  و برگشتیم

تقریبا چند قدمی که برگشتیم تصمیم به استراحت گرفتیم و همونجا بود

که جریان شروع شد . در تمام مسیر من نگرانی و دلشوره داشتم و

پیش خودم میگفتم که نکنه اتفاقی برای یکی از بچه های گروه بیوفته

و من شرمنده خودش یا بابا و مامانش بشم بی خبر از اینکه این اتفاقات

قرار بود برای خودم  بیوفته همینطور که زیر آفتاب تُند خوابیده بودم یک

لحظه احساس کردم حالم داره بَد میشه به همین علت به گفته فرزانه

جابجا شدم و روی زیر انداز فرزانه رفتم و دراز کشیدم ولی حالم باز هم

بدتر شد . احساس کردم خون توی دستهام نیست و نوک انگشتهام گِزگِز

میکرد . بعد همین حالت برای نوک بینیم و بعدش ادامه دستهام و آروم آروم

تمام بدنم اتفاق افتاد با صدای بلند علی رو صدا زدم و بهش گفتم که خیلی

زود یه پارچه لای دهنم بذاره که اگه دهنم قفل شد دندونهام صدمه نبینه

یا اینکه لب یا زبونم رو بی اختیار گاز نگیرم و همینطور هم شد و علی اول

درب بطری آب معدنی رو گذاشت و بعد خیلی سریع رفت و پارچه گروه رو

اورد و لای دندونام گذاشت جالب اینجا بود که وقتی اون بالا رسیدیم من

به علی گفتم : " علی جان این پارچه رو همینجا به میله ببندیم تا بقیه

بدونند که گروه طبیعت گردی نشاط تا اینجا اومده " و علی گفت :

پارچه های قبلی رو چیکار کردی ؟ من هم جواب دادم اونها توی خونه

هستند و علی هم گفت : پس این رو هم یادگاری بذار کنار همونها و

اینطور شد که تصمیم گرفتیم پارچه رو بیاریم و با اینکار خدا از یک مشکل

دیگه نجاتم داد سپس خیلی سریع تمام انگشتهام تو هم قفل شد و فَکم

هم همینطور با توجه به اینکه در اینجور مواقع قدرت خون رسانی به تمام

بدن کم میشه شخص باید به حالت عمود بشینه و پاهاش رو بالا بیارَن

چون دیگه نمیتونستم حرف بزنم با اشاره و خیلی  سریع این چیزها رو

به علی میگفتم و میثم عزیز هم دوید و رفت تا کمک بیاره با اینکه

میدونستم هیچ فایده ایی نداره ولی دیگه نمیتونستم صحبت کنم و فقط

حواسم به این بود که در همین فرصت کوتاه جون خودم رو حفظ کنم چون

هر لحظه میزان خون رسانی بدنم کمتر میشد . علی فکر کرده بود که

حالت تشنج به من دست داده بی خبر از اینکه قدرت قلبم کاهش پیدا

کرده بود و سطح پخش خون در بدنم جابجا شده بود . در این حالت اگر

شخص به حالت درازکش در بیاد احتمال سکته مغزی بسیار بالا میره

و شخص بیهوش میشه و حتی احتمال مرگش هست و یادتون باشه

که زمان طلایی برای نجات مغز در برابر خون نرسیدن چهار تا شش دقیقه

هست و اگه بیشتر از شش دقیقه طول بکشه سلولهای مغزی برای

همیشه میمیرند برای همین هر چقدر علی می خواست منو بخوابونه

با آخرین زوری که در بدنم داشتم خودم را عمود نگه میداشتم و با دستهام

به علی میگفتم که این کار رو نکنه . کار خوبی که علی انجام داد این بود

که دکمه های پیراهنم رو باز کرد و با اینکار راحتتر نفس میکشیدم .

کار بعدی این بود که به علی بگم روی قلبم چندتا ضربه بزنه تا شوک

به قلبم وارد بشه و ضربانش بیشتر بشه تا بتونه خون بیشتری رو پمپ

کنه این کار رو بهتره از پشت سمت چپ انجام بِدین و علی هم همینکار

رو کرد . همونطور که میدونید قلب هم یک ماهیچه هستش و مثل همه

ماهیچه های دیگه دُچار خستگی میشه با این تفاوت که قلب شما

همیشه در حال کار کَردنه ولی سایر ماهیچه های شما در زمانهای

متفاوت در حالت استراحت کامل به سَر میبرند در این حال علی یه

کار خیلی خوب دیگه ایی انجام داد که مرتب با دستش آب به صورت

من می پاشید که این کار باعث بهوش موندن من میشد و در عین حال

بازهم با اشاره به فرزانه گفتم دستهای من رو ماساژ بده تا مقداری

خون توی دستهام بیاد .

با اینکه هیچکدوم از ما نفهمیدیم که این لحظات چگونه سپری شد ولی

بعد از مدتی متوجه شدم ضربان قلبم داره به حالت عادی برمیگرده و

حالت غیر طبیعی اون رَد شده که فقط به خاطر لطف خدا و کمک دوستان

خوبم بود . وقتی حسابی حالت شوک سپری شد و به خودم اومدم متوجه

شدم که حتی یک شخص با تجربه که سرگروهه برای خودش هم امکان

حادثه وجود داره و هیچوقت نباید مغرور بشه . در هر صورت لحظات

بسیار خطرناکی رو پشت سَر گذاشتیم چون اگه من بیهوش شده بودم

دیگه بچه ها کاری نمیتونستند بکنند و پایین بردن من با هشتاد کیلو

وزن کار امدادگران حرفه ایی هست نه بچه های گروه ما .

و باز هم خدا رو شکر کردم که به خاطر کمبود آب بالاتر نرفتیم .

علی وقتی دید حالم بهتر شده خیلی سریع برای اوردن آب رفت و از

نگهبانی پشت سیم خاردار که خیلی پایینتر بود و مربوط به همون

محوطه نظامی بود آب اورد و همونجا میثم رو دیده بود که اون هم به

خاطر اینکه این مسیر رو سریع طی کرده بود دچار قلب درد شده بود

و علی به میثم گفته بود که همونجا بمونه تا ما پیشش برگردیم وقتی

علی برگشت و به من که حالم خوب شده گفت که میثم هم همونجا

نِشَسته پیش خودم گفتم خدا به خیر کنه و دیگه اتفاقی نیوفته هر چند

که در ادامه داستان میبینید که اینطور نبود . البته تا علی رو دیدم اون رو

در آغوش گرفتم و احساس کردم فرشته نجات من بود . از این به بعد هم

قراره به علی بگیم فرشته نجات چون اگر علی نبود معلوم نبود چه اتفاقی

ممکن بود بیوفته . در هر صورت به پیشنهاد فرزانه و من تصمیم گرفتیم

مقداری خوراکی بخوریم تا انرژی بگیریم چون فشار عصبی و عضلانی

شدیدی به خصوص به علی وارد شده بود و همین کار رو کردیم و مقداری

خوراکی برای میثم نگه داشتیم و به راه افتادیم , باز هم علی زحمت کشید

و دوتا کوله پشتی یعنی کوله میثم و کوله خودش رو حمل کرد برای اینکه

به فرزانه و من فشار نَیاد و به راه افتادیم وقتی به اطاق نگهبانی سربازها

رسیدیم باز هم علی رفت و مقدار زیادی آب گرفت و همین باعث شد

آب از دست رفته بدنمون برگرده . علی گفت : کامران از این سرباز مهربون

هم در وبلاگ یادی بکن که با دادن آب خنک به ما کمک بزرگی بهمون کرد .

باز به راه ادامه دادیم و به میثم رسیدیم و دلشوره ما از بین رفت و دیدیم

که حال میثم هم خوبه و اون هم فشار قلبش از بین رفته و یکبار دیگه

خدا رو شکر کردیم و راه افتادیم . در راه اُومدن , ما دوتا مرد سن بالا رو

دیدیم که از یک راه دیگه برگشتن یعنی همون راهی که از بالای کافه

آقا فرامرز سَر در میاره و به شوخی من و علی برای این راهها اسم

گذاشتیم . راه اول که من پانزده سال پیش با استاد کوهنوردی خودم

آقای زمانی اومده بودم رو بنام راه آقای زمانی یا Young Way و اون یکی

راه رو بنام Old Way نامگذاری کردیم . در هر صورت Old Way رو انتخاب

کردیم چون فکر کردیم حتما اونها این راه رو بیشتر رفتن و چون سن

بالاتری دارند راه ملایمتریه و وقتی به اون پاکوب رفتیم دیدیم همینطوری

هست خیلی راحت تا پایین پاکوب رفتیم البته در بین راه توقف کوتاهی

داشتیم و میثم بنده خدا تازه اونجا ناهار خورد و دیگه داشت از گشنگی

بییهوش میشد ولی چون زمان زیادی تلف شده بود باید سریعتر برمیگشتیم

تا به تاریکی هوا نخوریم ولی متاسفانه یکبار دیگه در اوج ناباوری پاکوب

رو گُم کردیم برای این میگم اوج ناباوری چون پاکوب اون مسیر به اندازه

یک اتوبان , البته در مقیاس کوهنوردی پهنا داشت و از همه عجیبتر اینکه

همون موقع که ما پاکوب رو گُم کردیم هوا هم تاریک شُد من هم همزمان

به علت ضعف بدنم مرتب سَرم گیج میرفت و جلوی چشمهام سیاه میشد

و دیگه چیزی رو نمیدیدم ولی به بچه های گروه چیزی نمیگفتم تا نگران

من نباشَن و روحیه بچه ها بالا بمونه البته علی در اینجور مواقع خیلی

حواسش جَمه و یه چیزهایی فهمید و به میثم گفت جلوی من راه برِه و

مواظب من باشه و خودش هم مواظب فرزانه بود . در پایین این پاکوب یک

جاده بود یعنی همون جاده ایی که مالِ نیروی نظامی بود و به شهرک قایم

راه داشت و همینجا یک ارتفاع چند متری بود که من به زمین خوردم و

فقط فرصت کردم دستهام رو روی زمین بذارم و از فشار ضربه جلوگیری کنم

و همین باعث شد کَفِ دستم به شدت خَراشیده بشه و سه تا ضخم

سطحی برداره البته خدا دوستم داشت چون اونجا بیشتر شنی بود و

سنگریزه های کوچیک داشت . خیلی سریع جعبه کمکهای اولیه رو با

کمک میثم از توی کوله پشتیم در اُوردم و بتادین رو زخمهام زدم تا هم

تمیز بشه و هم از عفونتش جلوگیری کنه . در این لحظه داشتم از خدا

میپرسیدم که قرار دیگه چه اتفاقی برامون بیوفته و ازش خواهش میکردم

که دیگه تموم بشه ولی انگار خدا حسابی می خواست منو تبیه کنه و

من هم تا آخر عمر یادم بمونه که دست از غرورم بردارم . فرزانه و علی

هم با تذکر میثم از اون راه نیومدند و میثم یک راه بهتر بهشون نشون داد .

من که دیگه چشمام تقریبا چیزی نمیدید هدلامپم رو از تو کوله پشتیم

در اُوردم و به پیشنهاد علی یک پاکوب دیگه به سمت یک ویلا ( همون ویلاهای

بالای کلبه آقا فرامرز ) که از دور نورش رو میدیدیم انتخاب کردیم و به سمت

پایین رفتیم . هوا حسابی تاریک شده بود و فقط نور مهتاب به همه ما کمک

می کرد که راه رو ببینیم ولی اونقدر سخت بود که باز هم از پاکوب خارج شدیم

و با احتیاط و یک قدم یک قدم به پایین میرفتیم و باز هم پایین تپه شیب

تندی بود و من هم در این فکر بودم که به امید خدا دیگر اتفاقی نیوفته

ولی بازهم اینطور نشد و در شیبی که نِشَسته پایین رفتیم هم پشت

شلوارم پاره شد و هم باسَنم زخم شد ولی اینبار نه فرصتی داشتم و نه

امکانش بود که زخم رو بتادین بزنم و دست علی هم در همون شیب

زخم شد ولی برای سریعتر حرکت کردن علی گفت که سوزش رو تحمل

میکنه تا سریعتر به راهمون ادامه بدیم و همین کار رو کردیم و جاده

خاکی رو تا روبروی ویلا رفتیم و اونجا صاحب ویلا که یک مرد کُرد بود

ما رو کمک کرد و دست و صورتمون رو شُستیم و سپس راه پاکوب به

سمت پایین رو بهمون نشون داد . در ادامه راه اونقدر همگی خسته

شده بودیم که مرتب زمین می خوردیم و من نگران از اینکه خدای ناکرده

در یکی از این زمین خوردنها یک نفر به پایین پَرت بشه دوبار هم در راه

استراحت کردیم و اینبار به سلامت به مسیر دست ساز آقا فرامرز

رسیدیم . یکبار دیگه من میثم و علی رو بغل کردم و از جفتشون به

خاطر کمکهای این روز عجیب و پُر حادثه سپاسگذاری کردم و باز هم

این سوال در ذهنم موند که خدا آیا به غیر از اینکه می خواست به من

بگه دست از غرورم بردارم حرف دیگه ایی هم باهام داشت . بعد از اینکه

همگی خدا رو شکر کردیم به سمت کافه آقا فرامرز رفتیم و با خوردن

بیسکویت مینوی ساقه طلایی و چهار عدد ایستک انار انرژی گرفتیم .

من احساس می کردم سوار یک هواپیمای در حال سقوط بودیم و حالا

پاهامون روی زمینه و از حادثه سقوط جون سالم به دَر بُردیم .

بدینصورت این روز هم سپری شد . تمام این مطالب برای همه

علاقه مندان و دوستانی که این وبلاگ رو می خونند نوشتم که همیشه

بدونید یک حادثه برای هرکسی و حتی در شرایط عادی ممکنه بیوفته

ولی همه افراد یک گروه باید راه جلوگیری و یا برطرف کردن اون رو بلد

باشن . شخصی که به اعماق طبیعت میره از همه چیز باید سَر دَر بیاره

و خیلی کارها رو باید بَلد باشه در زیر چندتا نکته کُلی و چندتا نکته در

مورد این صعود براتون میگم که امیدوارم مورد استفاده شما قرار بگیره .


نکات این صعود :

1 - مسیر دارآباد در تابستان گرمه , درخت نداره این گرم بودنش رو بیشتر

میکنه .

2 - برای صعود در تابستان صبح خیلی زود رو انتخاب کنید که به گرمای

هوا برخورد نکنید و اگه میدونید که گروهتون سرعت لازم رو نداره باید

باز هم زودتر راه بیوفتید چون در راه برگشت هم با گرما برخورد میکنید .

3 - در گذشته یک چشمه آب کوچیک بالای یال دارآباد بود که متاسفانه

الان پشت سیم خاردارها قرار گرفته و کوهنوردان نمی تونند از اون

استفاده کنند .

4 - در مسیر باید آب زیادی با خودتون ببرید به ویژه برای افرادی که عادت

به خوردن آب زیاد دارند . البته بردن آب زیاد کوله شما رو سنگین میکنه

ولی چاره ایی ندارین .

5 - متاسفانه پناهگاه دارآباد آب آشامیدنی نداره و باید بگم آب نداره و

وقتی به بالا میرسید فقط میتونید از آبهایی که خودتون بُردید استفاده کنید .

6 - حتی در ابتدای راه از چادر یا کیوسک بچه های امداد و یا هلال احمر

خبری نیست و خیلی باید مراقب باشید که اگه اتفاقی برای شما بیوفته

شخص باید تا اولین بیمارستان صبر کنه , پس در این مسیر خیلی مراقب

باشید .

7 - پیاده روی مسیر دارآباد از کلبه آقا فرامرز تا جانپناه دارآباد در حدود

5700 متره . ( درازای مسیر نه بلندی )



نکات کلی :

1 - تمام مسیرها در دل طبیعت رو با یک سرگروه با تجربه بِرید که هم قبلا

مسیر رو رفته باشه و هم تجربه ایی در یاری رسانی و نجات داشته باشه

تا بتونه همون موقع جُون بچه های گروه رو از مرگ نجات بده .

2 - خیلی روی امداد و نجات به ویژه در کوهستان حساب نکنید چون در

این زمینه کشور ما بسیار ضعیفه .

3 - حتی با داشتن تجربه و رفتن یک مسیر باز هم نباید به خودتون یا گروه

خودتون مغرور بشید و همیشه با احتیاط عمل کنید .

4 - در هر محل قبل از ورود به منطقه چادرهای امداد یا هلال احمر یا نیروی

انتظامی یا هر گروهی که به نظرتون میرسه رو اول پیدا کنید و وارد شدن

خودتون رو به اونها اطلاع بدین و حتی ساعت وارد شدنتون و مسیر

حرکتتون رو به اونها گزارش بدین تا برای پیدا کردن شما و نجاتتون کارشون

راحتتر  باشه .

5 - اگه در محل هیچ گروهی برای امداد پیدا نکردین بهترین کار اینه که

به افراد محلی ورود خودتون رو خبر بدین و بدونید که همیشه بهترین و

دقیقترین اطلاعات رو افراد محلی دارن چون همیشه در اونجا زندگی

میکنند و حتی میتونید یک نفر از اونها رو به عنوان لیدر محلی انتخاب

کنید که در تمام مسیر با شما همراه باشه حتی اگه خود گروه هم

لیدر جداگانه داشته باشه . بعد خودتون میبینید که چقدر سفر براتون

راحتتر میشه .

6 - در صورتی که احساس کردین شخصی داره به مرگ نزدیک میشه

فکر نکنید که یک هلیکوپتر سریع بالای سرش ظاهر میشه و اون رو به

بیمارستان میبره یا در داخل هلیکوپتر همه کاری براش انجام میدن .

متاسفانه با بیسیم گروه امداد هم هلیکوپتر نمیاد . پس سعی کنید

اول از همه چیز پیشگیری کنید و سپس خودتون با داشتن اطلاعات

علمی و تجربه جُون دوستانتون رو از مرگ نجات بدین .


در آخر اینو باید بگم که این مطالب رو ننوشتم که شما تصمیم بگیرید

دیگه به طبیعت نَرید و یا بترسید چون اتفاق هر جایی ممکنه بیوفته حتی

در خیابون و حتی در خونه شما ولی با آگاهی و آرامش خودتون خیلی

راحت میتونید در هنگام یک حادثه مدیریت بحران داشته باشید و به

دیگران یاری کنید .

باز هم علی لطف کرد و یک سروده قشنگ دیگه برای این سفر گفت


*یاد باد آن کوه و چندین همنورد   لحظه های سخت گاهی تلخ و سرد*

*گرم شد سردی زمهر دوستان   شد  وفا  مرحم  به  زخم و رنج و درد*

*از   رگ   گردن  به  ما  نزدیکتر   آن    خدای   مهربان   شد    همنورد*


اولین تابلو در سمت راست که از اینجا صعود آغاز میشه

دومین تابلو .همون تابلویی که گفتم سمت چپ راه چکاد دارآباد رو نشون داده

ولی راه راست بهتره . توی تابلو مشخصه که کوهنوردها فِلش رو تَراشیدند

از اینجا پاکوب تا خود چکاد مشخصه . سیم خاردارها در عکس معلومه .

تابلوی سوم این مسیر که ادامه مسیر به سمت چکاد دارآباد رو نشون میده

چپ میثم رضایی , وسط فرزانه عابدنیا و راست خودم

همراه با آرزوی سلامتی و پیروزی برای همه .

نشست های گروه طبیعت گردی نشاط 22


جلسه بیست و دوم گروه طبیعت گردی نشاط

این جلسه خانم هنگامه بکایی باید در مورد رابطه گرافیک و طبیعت صحبت می کردند ولی به علت

مسافرت ایشان به شمال کشور سرپرستی جلسه را مجدد خودم به عهده گرفتم و قرار بر این شد که

خانم بکایی در جلسه پس از این صحبت کنند .

همانند سابق جلسه در ساعت شش بعدازظهر در سرای محله دروس برگزار شد . اولین مطلب جلسه

که برای دوستان توضیح دادم این بود که در بعضی از مواقع به علت افزایش ارتفاع در کوهنوردی

افراد دچار ارتفاع زدگی می شوند که سرگیجه , حالت تهوع , سردرد و در بعضی مواقع کم خوابی

از نشانه های آن است . در حالتهای دیگر کوهنورد به خاطر افزایش ارتفاع و نزدیک شدن به پرتگاه

و یا ترس از افتادن دچار حالت استرس می شود که در این حالت امکان افزایش آدرنالین در بدن او

هست و با ترشح هورمون آدرنالین به داخل خون او ضربان قلب شخص افزایش پیدا میکند که این

یک امر عادی است و نه فقط در این حالت بلکه در سایر مواقع با اینکار بدن می تواند با سرعت و

قدرت بیشتر کارهای عضلانی انجام دهد . وقتی این حالت به یک کوهنورد دست بدهد بهترین کار

این است که لحظه ایی در یک جای مناسب بنشیند و چندین بار با آرامش کامل , نفس عمیق بکشد

با انجام این عمل هم میزان اکسیژن دهی به بدن بهتر می شود و هم فشار عصبی شخص کاهش

میابد .

در ادامه جلسه دیدگاه همه افراد گروه را در مورد اجرای برنامه های اجرا شده پرسیدم و دوستان

با لطفی که نسبت به من و گروه دارند دیدگاههای  مثبت و منفی خود را گفتند و با مشورت و جمع آوری

دیدگاهها قرار بر این شد که چند برنامه گلگشت برگذار کنیم و برای استراحت به بچه ها برنامه های

کوه نوردی را نگه داریم .

البته چون صعود دارآباد از قبل برنامه ریزی شده بود این برنامه را Cancel نکردیم .

در پایان آقای حیدری با توجه به نزدیک شدن زمان افطار با شکلات از بچه ها پذیرایی کردند .

فرهنگ ایرانی و زبان پارسی

             اعلامیه جهانی حقوق بشر ( کوروش کبیر )

ماده 1 : تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق

با هم برابرند .همه دارای عقل و وجدان می باشند و باید نسبت به

یکدیگر با روح برادری رفتار کنند .

ماده 2 : هر کس می تواند بدون هیچ گونه تمایز , خصوصا از حیث نژاد

رنگ , جنس , زبان , مذهب , عقیده و همچنین ملیت , وضع اجتماعی

ثروت و هر موقعیت دیگر از تمام حقوق و آزادیهایی که ذکر شده

بهره مند گردد و هیچ تبعیضی در میان کشورها به عمل نخواهد آمد .

ماده 3 : هر کس حق زندگی , آزادی و امنیت شخصی دارد .

ماده 4 : هیچ انسانی را نمی توان در بردگی نگه داشت و داد و ستد

بردگان ممنوع است .

ماده 5 : هیچ انسانی را نمی توان تحت شکنجه یا مجازات یا رفتار

ظالمانه  و یا رفتار غیر انسانیت قرار داد .

ماده 6 : هر کس حق دارد که شخصیت حقوق او در همه جا به عنوان

یک انسان در مقابل قانون شناخته شود .

ماده 7 : همه در برابر قانون , مساوی هستند و حق دارند بدون تبعیض

و بالسویه از حمایت قانون برخوردار شوند .

ماده 8 : در برابر اعمالی که حقوق اساسی فرد را زیر پا بگذارد , آن

شخص اجازه مراجعه به دادگاه ملی را دارد تا حق او زنده شود .

ماده 9 : هیچ انسانی را نمی توان خودسرانه توقیف , حبس یا تبعید

نمود .

ماده 10 : هر انسان حق دارد با مساوات کامل که مشکل او در یک

دادگاه بی طرف , منصفانه و در حضور همه رسیدگی شود و دادگاه در

مورد حقوق آن شخص تصمیم گیری نماید .

ماده 11 : الف ) هر کس به کار زشت متهم شده باشد بی گناه

محسوب خواهد شد تا وقتی که در جریان یک دعوای عمومی که در آن

کلیه تضمینهای لازم برای دفاع از او تامین شده باشد , تقصیر او بصورت

قانونی محرز گردد .

   ب ) هیچ کس برای انجام یا عدم انجام عملی که در هنگام انجامش

جرم شناخته نمی شده محکوم نخواهد شد . ( قانون به گذشته

بر نمی گردد . ) و مجازات باید با جرم تناسب داشته باشد و بیشتر از

آن نباشد .

ماده 12 : هیچ کس اجازه دخالت خودسرانه در زندگی خصوصی ,

خانوادگی , اقامتگاه یا مکاتبات انسانهای دیگر را ندارد . شخص

حق دارد برای اینگونه مداخلتها به دادگاه مراجعه کند و باید مورد حمایت

قانون قرار بگیرد .

ماده 13 : الف ) هرکس حق دارد داخل هر کشوری آزادانه عبور و مرور

کند و محل اقامت خود را اتخاب نماید .

      ب ) هر کس حق دارد هر کشوری حتی کشور خود را ترک کند یا

به کشور خود بازگردد .

ماده 14 : الف ) هر کس می تواند در مقابل تعقیب , شکنجه و آزار

پناهگاهی جستجو کند و در کشورهای دیگر پناه اختیار کند .

       ب ) اگر تعقیب در مورد جرم عمومی و رفتارهایی مخالف با اصول و

مقاصد ملل متحد باشد , نمی توان از این حق استفاده کرد .

ماده 15 : الف ) هر کس حق دارد که دارای تابعیت باشد .

     ب ) هیچکس را نمی توان خودسرانه از تابعیت یا از حق تغییر تابعیت

محروم کرد .

ماده 16 : الف ) هر زن و هر مردی حق دارند بدون هیچ محدودیت از

نظر نژاد , ملیت , تابعیت یا مذهب با هم ازدواج کنند و در هنگام

جدا شدن هردو دارای حقوق مساوی می باشند .

       ب ) ازدواج باید با رضایت کامل و آزادانه زن و مرد انجام گیرد .

       پ ) خانواده پایه اصلی اجتماع است و حق دارد که از حمایت

حکومت برخوردار شود .

ماده 17 : الف ) هر شخصی اجازه مالکیت تَکی یا اجتماعی دارد .

ب ) هیچ کس را نمی توان خودسرانه از حق مالکیت محروم نمود .

ماده 18 : هر کس حق دارد از آزادی فکر , وجدان و مذهب برخوردار

باشد . این حق شامل تعلیمات دینی و اجرای مراسم مذهبی نیز

می باشد . این حق شخصی یا اجتماعی برای همه باید رعایت شود .

ماده 19 : هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد و نباید از داشتن آن

ترس داشته باشد و بدون مرز برای آنها آزاد باشد .

ماده 20 : الف ) هر کس حق دارد آزادانه گروههای دوستانه و

صلح آمیز تشکیل دهد .

      ب ) هیچ کس را نمی توان مجبور به شرکت در اجتماعی کرد .

ماده 21 : الف ) هر کس حق دارد در اداره کشور خود چه بصورت

مستقیم و چه توسط نمایندگان اشخاص شرکت جوید .

      ب ) هر کس حق دارد با برابری شرایط , به کارهای عمومی کشور

خود گمارده شود .

   پ ) پایه قدرت حکومت , تصمیم مردم است . این تصمیم باید توسط

انتخاب صورت بگیرد که در آن صداقت رعایت شود و بطور دوره ایی باشد.

انتخاب باید عمومی و با برابری باشد و آزادی نظر در آن باشد .

ماده 22 : هر کس حق امنیت در اجتماع را دارد و اجازه دارد با کمک

کشور حقوق اقتصادی , اجتماعی و فرهنگی خود را به دست بیاورد .

ماده 23 : الف ) هر کس حق دارد کار کند , کار خود را آزادانه انتخاب کند

در کار شرایط منصفانه و رضایت بخش داشته باشد و در مقابل بیکاری

مورد حمایت قرار بگیرد .

     ب ) همه حق دارند در مقابل کار مساوی دستمزد مساوی دریافت

کنند .

   پ ) هر کس که کار میکند باید از دستمزد منصفانه برخوردار باشد

و در صورت لزوم آنرا با هر نوع وسایل دیگر اجتماعی کامل کند .

    ت ) هر کس حق دارد برای دفاع از منافع خود با دیگران گروه تشکیل

دهد یا در گروه ها شرکت کند .

ماده 24 : هر کس حق استراحت و تفریح دارد پس به مرخصی همراه

با دریافت حقوق احتیاج دارد و حق قانونی اوست .

ماده 25 : الف ) هر کس حق دارد که زندگی او , سلامتی و رفاه خود

و خانواده اش برای خوراک , خانه و بهداشت تامین باشد و همچنین

حق دارد در مواقع بیکاری , بیماری , از دست دادن عضو , بیوگی یا پیری

از شرایط آبرومندانه زندگی برخوردار باشد .

    ب ) مادران و کودکان حق دارند از کمک و مراقبتهای مخصوص

برخوردار شوند . کودکان چه با ازدواج و چه بدون ازدواج پدر و مادر همه

حق دارند از حمایت اجتماعی مساوی برخوردار شوند.

ماده 26 : الف ) هر انسان حق دارد از آموزش و پرورش برخوردار شود .

آموزش و پرورش ابتدایی باید رایگان باشد . آموزش ابتدایی اجباری است.

آموزش متوسط باید عمومی باشد و آموزش کاملتر باید با شرایط مساوی

به روی همه باز باشد تا هر کس با توجه به استعداد خود از آن بهره مند

شود .

   ب ) آموزش و پرورش باید موجب هدایت انسانها شود و احترام حقوق

و آزادیهای بشر را تقویت کند . آموزش و پرورش باید دوستی , گذشت و

احترام به عقیده های مخالف و پخش کارهای ملتهای یکسان در راه

رسیدن به صلح را آموزش بدهد و اینکار را آسان کند .

ماده 27 : الف ) هر کس حق دارد در زندگی فرهنگی و اجتماعی

شرکت کند , از فنون و هنرها با خبر شود و از آنها استفاده کند و

در پیشرفت علمی هم کمک کند .

ب ) هر کس حق دارد از حمایت از چیزهای هنری یا علمی یا فرهنگی

که خود خلق کرده برخوردار باشد .

ماده 28 : هر کس میتواند نظم این اعلامیه را تامین کند و آنها را به کار

بگیرد .

ماده 29 :الف ) هر کس در مقابل جامعه ای که به رشد آزاد کامل

شخیصیت او کمک کرده مسول است .

ب ) هر کس در اجرای حق ها و استفاده از آزادیهای خود , فقط در

مقابل محدودیتهای قانون آن هم برای رعایت حقوق عمومی و رفاه

کل جامعه که در شرایط یک جامعه آزاد برقرار است محدود می باشد

در غیر اینصورت میتواند از همه آنها استفاده کند و آنها را اجرا کند .

پ ) این حقوق و آزادیها در هیچ موردی نمی تواند بر خلاف مقاصد و اصول

ملل باهم اجرا گردد .

ماده 30 : هیچ یک از مقرارت اعلامیه حاضر نباید طوری تفسیر شود که

متضمن حقی برای حکومتی یا جمعیتی یا فردی باشد که به موجب آن

بتواند هر یک از حقوق و آزادیهای مندرج در اعلامیه را از بین ببرد و یا

در آن راه فعالیتی بنماید .

اطلاع رسانی سفر

برنامه این هفته گروه طبیعت گردی نشاط صعود به چکاد دارآباد

با بلندی 3200 متر . این یک برنامه ورزشی برای بالا بردن توان

جسمی همه همنوردان و افزایش استقامت بدنی آنهاست .

حرکت پنجشنبه 89/5/28 ساعت شش از روبروی دارآباد شروع

میشه و در همانروز برگشت گروه به سمت پایین است .

این برنامه با کمترین هزینه انجام میشه و در راه برگشت خرج

محاسبه و از افراد دریافت میشه .


گر سوی خشکی کنی با ما سفر

بر   نگردی     جانب     دریا   دگر

گر   ببینی  آن  هوا  و  آن   نسیم

بشکنی  این  عهد  و  پیمان قدیم


برای هماهنگی میتوانید با شماره های زیر تماس بگیرید .

81 33 17 22 و 09370070849 کامران قدرتی پور